اجتماعی, رویدادهای ساکا پرس, یادداشت

«میراث فرهنگ قبیله ای ما»

 

امیر سجادی- دکترای تاریخ – پژوهشگر ایران معاصر

در یادداشت حاضر، به نقش و کارکرد قبیله و نظام قبیله ای در تعامل و نسبت دو سویه با مقوله ی فرهنگ به عنوان یکی از عناصر اصلی شکل دهنده بر فرهنگ عمومی جامعه ی ایران پرداخته شده است. بر این اساس، قبیله شکل دهنده ی فرهنگ عمومی و انتظام بخش رفتار اجتماعی می باشد.
یک نگاه تجربی به فرهنگ عمومی و رفتار اجتماعی جامعه ی ایران مؤید این واقعیت است که عنصر قبیله و عشیره نقش تعیین کننده ای در رفتار و تعاملات فرهنگی داشته است. در رابطه ای دیالکتیکی، هم پوشانی عامل «قبایل» و «عشایر» به عنوان بنیان قدرت سیاسی از یک سو، و فرهنگ قبیله ای جامعه ی ایران به مثابه شکل دهنده به سازمان سیاسی و اجتماعی از سوی دیگر، واقعیتی را به وجود آورده اند که بخش عظیمی از تحولات فرهنگی حال حاضر در جامعه ی ایران را می توان بر اساس آن مورد مطالعه و بررسی قرار داد. در واقع، در هستی شناسی فرهنگی ایران عامل قبیله، همواره نقشی تعیین کننده ایفا کرده است.
قبیله به مثابه زیست بوم جامعه دو کارکرد عمده را بر عهده داشته است:
۱) با استناد به شواهد و فاکت های تاریخی، دولت در ایران، در معنای قدرت قاهره ای که زندگی عمومی جامعه اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد را تحت سیطره و کنترل خود داشته است، برآمده از عامل قبیله و حاصل اتحاد میان قبایل مختلف بوده است.
۲) عنصر قبیله از عوامل عمده ی تکوین فرهنگ عمومی بوده است. مناسبات و‌ پیوندهای نظام سیاسی و فرهنگ عمومی بر مبنای ویژگی های نظام قبیله ای، به وجود آورنده ی گونه ای زیست اجتماعی شده که انتظام دهنده ی ساختاری با مشخصاتی خاص بوده است. از بارزترین این ویژگی ها ناامنی و سوء ظن، بی اعتمادی شدید افراد نسبت به یکدیگر، خودمحوری و فرد گرایی منفی، کاهش شدید سرمایه ی اجتماعی، خویشاوند گرایی و فرهنگ دزدی و غارت را می توان نام برد.
زیست هزاران ساله ی قبیله و نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متناسب با آن، الزامات و کارکردهای دیرپایی را بر ساختار کلی جامعه ی ایران ایجاد کرده است و علی رغم تحولات عمومی در ایران معاصر و تأثیرات آن بر کلیت نظام سیاسی _ اجتماعی که متأثر از فرآیند نوسازی و مدرنیزاسیون بوده است، شاخصه های فرهنگ قبیله ای هم چنان در رفتارها و تعاملات اجتماعی و سیاسی حضور دارند. چرایی ماندگاری فرهنگ قبیله ای را باید در باقی ماندن وضعیت جامعه در «مسأله ی امنیت» جستجو کرد.
عامل محوری در ایجاد و پایایی مسأله ی امنیت، غالب بودن مفهوم غارت در فرهنگ قبیله ای است. فرهنگ غارت نوعی وحشت در روان جامعه ایجاد کرده و اعتدال را از انسان می رباید. فرهنگ غارت روش سریع و مطمئن بقا است. در این میان، کسب ثروت هم به دلیل مزیت ذاتی آن و هم به دلیل برتری بر دیگران، نوعی فرهنگ غارت را نهادینه می کند. بدین ترتیب، زندگی انسان ها در سطح امنیت متوقف شده و فراتر از آن حرکت نمی کند. در چنین وضعیتی، هدف عمده افراد این جامعه بر مبنای کسب منفعت حداکثری – بخوانید غارت یکدیگر – قرار گرفته است. پیامد اصلی این وضعیت برقراری دور تسلسلی از غارت و چپاول است زیرا همواره هر وضعیتی به مثابه یک غنیمت در نظر گرفته می شود که می بایست آن را غارت کرد.
در پایان باید گفت، نوع و چگونگی تحولات تاریخی ایران تداوم بخش و مقوم این وضعیت بوده است. از یک سو، ورود دائمی قبایل به صحنه ی قدرت، تزریق فرهنگ قبیله ای به اجزای جامعه، رقابت های درون گروهی و برون گروهی مبتنی بر حذف یکدیگر و کسب بیشترین سود و منفعت برای خود، و از سوی دیگر، عدم موفقیت در گذار از مرحله ی ماقبل مدرن و شکست در تأسیس سازمان های مدنی و نیز نهادهای اقتصادی و سیاسی توسعه محور در دوره ی پسامشروطه از جمله ی عمده ترین علل ماندگاری و پایایی فرهنگ قبیله ای به شمار می آیند.د مطالعه و بررسی قرار داد. در واقع، در هستی شناسی فرهنگی ایران عامل قبیله، همواره نقشی تعیین کننده ایفا کرده است.
قبیله به مثابه زیست بوم جامعه دو کارکرد عمده را بر عهده داشته است:
۱) با استناد به شواهد و فاکت های تاریخی، دولت در ایران، در معنای قدرت قاهره ای که زندگی عمومی جامعه اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد را تحت سیطره و کنترل خود داشته است، برآمده از عامل قبیله و حاصل اتحاد میان قبایل مختلف بوده است.
۲) عنصر قبیله از عوامل عمده ی تکوین فرهنگ عمومی بوده است. مناسبات و‌ پیوندهای نظام سیاسی و فرهنگ عمومی بر مبنای ویژگی های نظام قبیله ای، به وجود آورنده ی گونه ای زیست اجتماعی شده که انتظام دهنده ی ساختاری با مشخصاتی خاص بوده است. از بارزترین این ویژگی ها ناامنی و سوء ظن، بی اعتمادی شدید افراد نسبت به یکدیگر، خودمحوری و فرد گرایی منفی، کاهش شدید سرمایه ی اجتماعی، خویشاوند گرایی و فرهنگ دزدی و غارت را می توان نام برد.
زیست هزاران ساله ی قبیله و نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متناسب با آن، الزامات و کارکردهای دیرپایی را بر ساختار کلی جامعه ی ایران ایجاد کرده است و علی رغم تحولات عمومی در ایران معاصر و تأثیرات آن بر کلیت نظام سیاسی _ اجتماعی که متأثر از فرآیند نوسازی و مدرنیزاسیون بوده است، شاخصه های فرهنگ قبیله ای هم چنان در رفتارها و تعاملات اجتماعی و سیاسی حضور دارند. چرایی ماندگاری فرهنگ قبیله ای را باید در باقی ماندن وضعیت جامعه در «مسأله ی امنیت» جستجو کرد.
عامل محوری در ایجاد و پایایی مسأله ی امنیت، غالب بودن مفهوم غارت در فرهنگ قبیله ای است. فرهنگ غارت نوعی وحشت در روان جامعه ایجاد کرده و اعتدال را از انسان می رباید. فرهنگ غارت روش سریع و مطمئن بقا است. در این میان، کسب ثروت هم به دلیل مزیت ذاتی آن و هم به دلیل برتری بر دیگران، نوعی فرهنگ غارت را نهادینه می کند. بدین ترتیب، زندگی انسان ها در سطح امنیت متوقف شده و فراتر از آن حرکت نمی کند. در چنین وضعیتی، هدف عمده افراد این جامعه بر مبنای کسب منفعت حداکثری – بخوانید غارت یکدیگر – قرار گرفته است. پیامد اصلی این وضعیت برقراری دور تسلسلی از غارت و چپاول است زیرا همواره هر وضعیتی به مثابه یک غنیمت در نظر گرفته می شود که می بایست آن را غارت کرد.
در پایان باید گفت، نوع و چگونگی تحولات تاریخی ایران تداوم بخش و مقوم این وضعیت بوده است. از یک سو، ورود دائمی قبایل به صحنه ی قدرت، تزریق فرهنگ قبیله ای به اجزای جامعه، رقابت های درون گروهی و برون گروهی مبتنی بر حذف یکدیگر و کسب بیشترین سود و منفعت برای خود، و از سوی دیگر، عدم موفقیت در گذار از مرحله ی ماقبل مدرن و شکست در تأسیس سازمان های مدنی و نیز نهادهای اقتصادی و سیاسی توسعه محور در دوره ی پسامشروطه از جمله ی عمده ترین علل ماندگاری و پایایی فرهنگ قبیله ای به شمار می آیند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *